ـــــــــــــــــــــــ

روزگاریست ساکن آخرالزمانم و داعیه داره عـــشـــق مولایم
"مهدی"

که به نامش عاشقی میکنم و بیادش عاشقانه می نویسم در هرکجا که نشان دلدارم باشد . . .

شهادت بانـــوی مهــــربــانــیـــــــــ تسلیت باد ...

اشکهای قم به خیابان های اندوه میریزد،

همراه با متون فقاهت پس کوچه های ماتم،

نوحه میخوانند

بانویی از جنس بهار، کوچ میکند و پرستوها

را در غربتی پیوسته می گذارد


خداوند حرمى دارد كه مكه است پيامبر حرمى دارد و آن مدينه است

و حضرت على (علیه السلام) حرمى دارد و آن كوفه است

و قم كوفه كوچك است كه از 8 درب بهشت سه درب آن به قم باز مى شود -

زنى از فرزندان من در قم از دنيا مى رود كه اسمش فاطمه دختر موسى (علیه السلام) است و

به شفاعت او همه شيعيان من وارد بهشت مى شوند 

گل تاب فشار در و دیوار ندارد

مادر!!!!..... دیگر آن خنده ی زیبا به لب مولا نیست،

همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست،

قطره ی اشک علی تا به ته چاه رسید،چاه فهمید کس همچو علی تنها نیست....


حالم خرابه...


پرسیدم:

چه هوایی رودوست داری؟

گفت هوای حرم ارباب

چه غذایی رودوست داری؟

گفت نذری ارباب

چه ماهی رودوست داری؟

گفت محرم وصفر

چه لباسی رودوست داری؟

گفت لباس مشکی ارباب

چه شبی رو دوست داری؟

گفت شبای محرم وصفرارباب

چه روزی رودوست داری؟

گفت روز عاشورا

چه اسمی رودوست داری؟

گفت نوکرحسین

چه ذکری رو دوست داری؟

گفت ذکر حسین

وگفتمش دوست داری تا ابد چی بمونی؟

گفت انا کلب الحسین

امام من...



من امامی دارم که در اين نزديکي است . . .

مهربان ؛

خوب ؛

قشنگ ؛

چهره اش نوراني است ،

گاه گاهي سخني ميگويد با دل کوچک من ،

ساده تر از سخن ساده ي من ؛

او مرا مي فهمد

او مرا مي خواند

نام او ذکر من است

در غم و در شادي

چون به غم مي نگرم . . .

آن زمان رقص کنان ميخندم:

که مولایم يار من است ؛

که مولایم در همه جا ياد من است 

او مولایی است که ؛ مرا مي خواهد . . .
.
.
.
دوستت دارم مولای خوب من...!

72 اسم دیگر 9 ربیع الاول

یازهـــــــــراء

روی حذیفة عن امیرالمومنین علی علیه السلام

قال علیه السلام: هو والله الیوم الذی أقرالله به عین آل الرسول،

و إنی لأعرف لهذا الیوم اثنین و سبعین اسما،

قال حذیفة قلت: یاأمیرالمومنین! أحب أن تسمعنی أسماء هذا الیوم، و کان یوم التاسع من شهر ربیع الاول 

فقال أمير المؤمنين عليه السلام: 

هذا يوم الاستراحة،
 ويوم تنفيس الكربة، 
ويوم الغدير الثاني،
 ويوم تحطيط الأوزار،
 ويوم الخيرة ،
 ويوم رفع القلم،
 ويوم الهدو،
 ويوم العافية،
 ويوم البركة،
 ويوم الثارات ،
 ويوم عيد الله الأكبر،
 ويوم يستجاب فيه الدعاء،
 يوم الموقف الأعظم،
 ويوم التوافي،
 ويوم الشرط،
 ويوم نزع السواد،
 ويوم ندامة الظالم،
 ويوم التصفح،
 ويوم فرح الشيعة،
 ويوم التوبة،
 ويوم الإنابة،
 ويوم الزكاة العظمى، 
ويوم الفطر الثاني،
 ويوم سيل النغاب ، 
ويوم تجرع الريق ،
 ويوم الرضا، 
ويوم عيد أهل البيت،
 ويوم ظفرت به بنو إسرائيل،
 ويوم يقبل الله أعمال الشيعة 
ويوم تقديم الصدقة 
ويوم الزيارة ،
 ويوم قتل المنافق،
 ويوم الوقت المعلوم، 
ويوم سرور أهل البيت، 
ويوم الشاهد 
ويوم المشهود،
 ويوم يعض الظالم على يديه ، 
ويوم القهر على العدو
 ويوم هدم الضلالة،
 ويم التنبيه
 ويوم التصريد 
ويوم الشهادة، 
ويوم التجاوز عن المؤمنين،
 ويوم الزهرة،
 ويوم العذوبة،
 ويوم المستطاب به،
 ويوم ذهاب سلطان المنافق،
 ويوم التسديد، 
ويوم يستريح فيه المؤمن 
ويوم المباهلة،
 ويوم المفاخرة،
 ويوم قبول الأعمال،
 ويوم التبجيل
 ويوم إذاعة السر 
ويوم نصر المظلوم،
 ويوم الزيارة 
ويوم التودد،
 ويوم التحبب 
ويوم الوصول،
 ويوم التزكية
 ويوم كشف البرع،
 ويوم الزهد فيالكبائر،
 ويوم التزاور 
ويوم الموعظة،
 ويوم العبادة،
 ويوم الاستسلام).

قال حذيفة: فقمت من عنده - يعني أمير المؤمنين عليه السلام - وقلت في نفسي: لو لم أدرك من أفعال الخير وما أرجوا به الثواب إلا فضل هذا اليوم لكان مناي.

بحار الانوار ج 31 ص125

یاعلی...

شادی روح ابولولو صلوات

اللهم العن عمر بن الخطاب!


آه، اي بهار گُمشده...!


با چتر آبي‌ات به خيابان كه آمدي


حتماً بگو به ابر، به باران، كه آمدي


نم‌نم بيا به سمت قراري كه در من است


از امتداد خيس درختان كه آمدي


امروز، روز خوب من و، روز خوب توست


با خنده‌رويي‌ات بنمايان كه آمدي


فواره‌هاي يخ‌زده يك‌باره واشدند


تا خورد بر مشام زمستان كه آمدي


شب مانده بود و هيبتي از آن نگاه تو


مانند ماه تا لب ايوان كه آمدي


زيبايي رها شده در شعرهاي من!


شعرم رسيده بود به پايان كه آمدي


پيش از شما خلاصه بگويم ادامه‌ام،


نه احتمال داشت، نه امكان، كه آمدي


گنجشك‌ها ورود تو را جار مي‌زنند


آه اي بهار گُمشده... اي آنكه آمدي!


ان ساعتی که خالق منان گلم سرشت


بر روی قلب و سینه ی من یا علی نوشت


سنی بگفت مگر عمر اهل دوزخ است؟


گفتم زرشک!پ ن پ میرود بهشت!

 

 

 

اغاز امامت مولا صاحب العصر و الزمان و عیدالزهرا را تبریک میگویمممم

یاعلی...

روز یتیمی مولایم تسلیت باد...

وقتی امامی می‏رود، نیمه‏ای از عشق امتش را با خود به خاک می‏برد…

-------------------------------------------------------------

شهادت یازدهمین امام شیعیان و نشستن گرد یتیمی

بر چهره ی مولایمان صاحب الزمان، تسلیت باد…


اجرک الله یا بقیه الله...

سومین ریحانه ...




ای به خون خفته من گل نشکفته من

                                      شاهد سوز من و درد ناگفته من
اولین کشته مظلوم ولایت پسرم

                                    به خدا هدیه نمودم به خدایت پسرم
نازنین کودک من محسن کوچک من
                                  
                                  من شدم سنگر تو تو شدی سنگر من

قلب تو تاب فشار در و دیوار نداشت

                                  سینه نازک تو طاقت مسمار نداشت

نازنین کودک من محسن کوچک من

                                 نازنین کودک من محسن کوچک من
قصۀ محنت تو سند غربت من

                                گم شده تربت تو همچنان تربت من

کس نداند که چه آمد به سرت ای پسرم

                               نازنین کودک من محسن کوچک من

من و تو دو یاریم در کنار حیدر

                               تو ز من تنهاتر من ز تو تنهاتر

 صورتم از اثر شعلۀ آتش افروخت


                             در همان لحظه دل سوخته‌ام بهر تو سوخت

نازنین کودک من محسن کوچک من
نازنین کودک من محسن کوچک من
--------------------------------------------------------------------------------

شهادت حضرت سکینه(سلام الله علیها)را تسلیت میگم

)): ...


خداحافظ ای ناله های شبانه

خدا حافظ ای روضۀ عاشقانه

خداحافظ ای ماه هر دم فروزان

خداحافظ ای شمع هر لحظه تابان

خداحافظ ای گریۀ بی بهانه

خداحافظ ای خندۀ ظالمانه

خداحافظ ای خاطرات غم یار

خداحافظ ای مشک و دست علمدار

خداحافظ ای چشم از کین دریده

سپیدی مو،قد از غم خمیده

خداحافظ ای پیکر پاره پاره

خداحافظ ای گوش بی گوشواره

خداحافظ ای لحظۀ اوج روضه

خداحافظ ای رأس بر روی نیزه

خدا حافظ ای سر با کس نگفته

همه در میان وجودم نهفته...!!


از فردا بی خونه و اواره ایم...


راهم دادی تو حرمت ممنونم اقا...

سلااااااااام

من دیروز رسیدم...

زنده م،سالمم،شهید نشدم،...

از وقتی که از حرم دور شدم یه خلای تو وجودم احساس میکنم...

خیلی دلم تنگ شده برای حرمـــــــــــــــ....

                          

شعر زیر رو تقدیم میکنم به همه ی کسایی که دوست داشتن کربلا باشن و نتونستن...

             

 رفتند کربلا  و مرا جا گذاشتند

روی دلم دوباره همه پا گذاشتند

تنها دلم به کرب و بلایی شدن خوش است

گیرم مرا زقافله تنها گذاشتند

با دل مرا به کرب و بلا می برد حسین

حالا اگر لیاقت آنجا نداشتم

یک کربلا برای من اینجا گذاشتند

آری مرا که خادم هیئت نوشته اند

دربست وقف زینب كبرى گذاشتند

بر سینه مِهر حضرت زهرا گذاشتند

بر دل جمال حضرت مولا کشیده اند

این ساده نيست دل حرم الله ميشود

این را به دل در عالم بالا گذاشتند 

هرکس که اهل چلّه نشینیِ کربلاست

یک اربعین در عالم معناگذاشتند 

می خواستم شهید ره کربلا شوم

این وعده را دوباره به فردا گذاشتند

یاعلی...



کاش دم مردنم برسم کربلا...عشق من یا حسین نفسم کربلا...

سال هاست که سر ِ راه ِ مُسافرانِ کــربــــلا می ایستمُ
          تــو را بــو می کِشَم!


کی می شود به حالِ خرابـــمـ دعا کنی؟
نام مرا میان قنوتی صدا کنی؟
 عمری است کوچه گرد دیار محبتــم
شاید دلتـــــ بسوزد و شاید و عطــا کنی
با درد هم نشینـم و با غصه هم دمـــم
 شافی تویی  شود که مرا هم دوا کنی؟
خواهم که جان دهم به رکابت امیر عشــــــق
آیا شود که حاجتــــــــــ من را روا کنی؟
سر تا به پای غرق گناه و ضلالتم
آقــــــا تویی که با بدیـــم ، خوب تاکنی
ای زائر شکستـــــه دل شهر غصه ها
کی می شود که قسمت من کربلا کنی؟

 


امشب دارم میرم خونه مولا

حلال کنید

انشالله قسمت همتون بشه

کاشکی برم و برنگردم و...

این

اخرین

پستم باشه

 

یا علی ...

 

من الذی ایتمنی؟.......



کدام دست، گوشه گیر این خرابه ات کرد و شناسنامه مصیبت در دستانت

گذاشت؟

کدام اندیشه پلید، چشم های کوچکت را گریه خیز ماتم ها کرد؟

به کدام جرم، گام های کودکی ات را این چنین آواره صحراها کردند؟

این وقاحت ظالم، از روزنه کدام غار بیرون ریخت که شب هایت را بی ستاره کرد و

 شانه هایت را بی تکیه گاه؟

دیوارهای ستم گر تاریخ، چشم هایت را تحمل نتوانستند و نفس های معصومت را

 به چوب ها سپردند.

زمین، همیشه این گونه پنجره ها را به باد داده است.

السلام علیک یا بنت الحسین(علیه السلام)

السلام علیک یا مولاتی...


یارقیه که میگم توی صحن و سراشم،یارقیه که میگم از کوچیکی گداشم،

یارقیه که میگم از دل و جون فداشم،

السلام علیک یا زین العابدین...


بعد از آن واقعه ی سرخ، بلا سهم تو شد

پیکر سوخته ی کرب و بلا سهم تو شد

بعد از آن واقعه هفتاد و دو آیینه شکست

ناگهان داغ دل آینه ها سهم تو شد

بعد از آن واقعه آشوب قیامت برخاست

بر سر نیزه سر خون خدا سهم تو شد

بعد از آن واقعه خون جوش زد از چشمانت

خطبه ی اشک برای شهدا سهم تو شد

بعد از آن واقعه در هروله ی آتش و خون

در شب خوف و خطر خطبه ی «لا» سهم تو شد

بعد از آن واقعه در فصل شبیخون ستم

خوردن زخم ز شمشیر جفا سهم تو شد

خیمه ی نور تو در فتنه ی شب سوخت ولی

کس نپرسید که این ظلم چرا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، ای زینت سجاده ی عشق

از دلت آینه جوشید، دعا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، ای کاش که می مردم من

مصلحت نیست بگویم، که چه ها سهم تو شد

بعد از آن واقعه ی سرخ ، حقیقت گل کرد

کربلا در تو درخشید، خدا سهم تو شد

***رضا اسماعیلی***

نصیبم کن بوسه بر حرم با صفای حسین...

تا کی بشینم...

عکست بمینم...

حرم نبینم...

عمرم حروم شد...

عمرم تموم شد...

***

شبي ساكت و دلگير

خودم بودم و قلبيكه ز غم بسته به زنجير
و هنگام اذان بود
كه پيچيد در آفاق يكي نغمه تكبير
نوشتند ، كه هنگام اذان دست به دامان خدا باش
و مشغول دعا باش
وگفتم به خدا بين دعايم
كه دلتنگ اذان حرم كرب و بلايم ...


امان از دل زینب

روی به سوی میدان آهسته تر حسین جان
زینب بُوَد پریشان آهسته تر حسین جان
ای در میانِ گودال خَدّالتَریبِ زینب
شَیبُ الخضیبِ زینب یار غریبِ زینب
بعد از تو پیکر ما گردد کبود و نیلی
دشمن ز ما کِشَد ناز با ضربه های سیلی
صبری کن ای برادر ای جان فدای رویت
تا که زنم در این دَم گلبوسه بر گلویت
برو عزیز زهرا ای قبله گاهِ آمال
قرار بعدیِ ما فردا میان گودال

شاعر : حاج امیر عباسی


یا ایـــــها النـــــاس قتــــــل الحسیــــن سبط النبی!!

یوم العاشر!واویلاه!!

.

.

نمیدونم چی باید بگم

......."فقط".......

اجرک الله یا بقیه الله

.

.

 

گل لیلا عشق بابا...!

حضرت علي اكبر عليه السّلام وقتي كه به ميدان كارزار قدم نهاد اينچنين رجز خواند:

اَنا عَلِيُّ بنُ الحُسينُ بنُ عَلِيٍّ
نَحنُ و بيتُ اللهِ اَولي بالنَّبِيِّ
مِن شَبَثٍ و شَمَرٍ ذاكَ الدَّنِيّ
اَضرِبُكُم بِالسَّيفِ حَتّي يَنثَني
ضَربُ غُلامٍ هاشِميٍّ عَلَوِيٍّ
و لا اَزالُ الـيومَ اَحـمي اَبي
تااللهِ لا يَحكُمُ فينا اِبنُ الدَّعِيّ

ولدی ولدی ولدی ولدی ولدی ولدی ولدی!!


بنا نبود که افت به باغ ما بزند
پسر بزرگ نکردم که
دسـ ـ ــ ـت و پـ ـ ــ ـ ا بـ ـ ــزنـ ـ ــ ـ د....!!!!.....
 
 
 

 

عکس ماه، در آب افتاده است.

دست در آب بُرد. فرات، بی صبرانه و مشتاق، در کف دستش غلطید. دست را تا آستان لبش بالا بُرد. موج ها برای زیارت لب هایش، از هم سبقت می گرفتند. خنکایِ آب را با تمام وجود حس کرد؛ به زلال آب خیره شُد .... خیمه ها را دید که در عطش می سوزند. کودکان را دید که تشنگی از سرو رویشان می بارد. شیرخواره ای که در گهواره، از شدّت عطش بی تاب شده و دست و پاهای کوچکش را به شدت تکان می دهد و جان مادر را به آتش می کشد. یاس سه ساله ای را دید که رنگ صورت قشنگش از تشنگی زرد شده نگاه تشنه اش را به سمت فرات دوخته و آمدنِ عمو را انتظار می کشد. صدای سکینه را شنید که مُدام زیر لب عمو! عمو! می گوید ...

خورشید، همچنان بی رحمانه می تابد و شلاق سوزان عطش را بر سر و روی دشت می زند.

ماه، هنوز کتاب آب نشسته؛ گرما و سنگینی زره و اسلحه، امانش را بریده؛ چقدر تشنه است!

زمان، کناری متوقف شده و با بُهت، قداست این لحظات آسمانی را می نگرد و تاریخ، این منظره را، دقیق به تماشا نشسته؛ تا مبادا چیزی از قلم بیفتد.

فرشتگان، وسط زمین و آسمان، دل نگران و ملتهب، این صحنه را می نگرد و دست التماس به درگاه خدا بلند کرده و مُدام زیر لب، زمزمه می کنند: خدایا! کاش آقا این آب را بنوشد! ...

موج ها در کف دست مبارکش تضرّع و استغاثه می کنند و برای رسیدن به آستان لب هایش، دستِ نیاز، دراز می کنند.

در آینه ی آب، خیره شُد؛ خورشید را دید که کویر لب هایش، از شدّت عطش ترک خورده است. خورشید را دید، که غریبانه، آمدنِ ماه را انتظار می کشد. خورشید را که از نهایت تشنگی، بی رمق شده. کوه صبر را دید که بر روی تلّ زینبیه، دعای رفع بلا می خواند! مگر می شود این همه را دید و آب نوشید؟! مگر می شود ...؟ غیرت حیدری اش را چه کند؟

ادب و ارادتش را؟ حسین تشنه باشد و عباس سیراب ...؟ هرگز! هرگز!

آرام، آب را از کف دستش لغزاند. مشک را سیراب کرد و راه خیمه های تشنه را پیش گرفت.

و آن لحظه، همه دیدند که هفت آسمان، پیش پای باب الحوایج به زمین افتاده و سر به سجده نهاد. همه دیدند که سقّای گل های فاطمه، از فرات، تشنه لب برگشت.


بسم الله،سینه زن مولا بشنو میگه زهرا ایولله


راه عاشق از ره زاهد جداست

سر شکستن تا ابد قانون ماست

###

زینبیون خسته تر از خسته اند

در به در ناله ی پیوسته اند

زخم سر قمه زنان تو را

ملایکه بدست خود بسته اند

آنان که خون جاری کنند از غمت

صاحب شخصيت برجسته اند


قل للذي خالف تطبيرنا رأيك رأي حاقد جاهل

نحن نواسي زينباً حينما جبينها شجّته بالمحمـل

وقتی که سینه میزنم زینب خریدار منه


   آقا سلام برغزل اشک ماتمت

بر مسجد و حسینیه و روضه و دمت

            چندی گذشت در غم هجران اشک تو          

پرمی کشید دل به هوای محرّمت

آقا سلام ماه محرّم شروع شد

آمد بهار زخم دل ما و مرهمت

خون می شود دل همه عالم زه قصه ی 

آن لحظه های آخر و گودال و آن غمت

در بین روضه غم دل من را گرفته بود

وقتی رسید روضه به انگشت و خاتمت


پیوسته شده دعایم برلب
 برمن مددی بکن تویارب
من منتظر ماه حسینم
تا سر شکنم به یادزینب.


اندک اندک جمع مستان میرسد،اندک اندک می پرستان میرسند

اندک اندک سینه زنها میرسند،اندک اندک گریه کن ها میرسند

بیاید تماشا ای عاقلا اومده ماه دیوونه ها

اندک اندک  مشکی پوشان میرسند،انبیا هم دور زهرا میرسند

کربلایی ها دوباره میرسند،نینوایی ها دوباره میرسند

دخیل ببندید گره زنها پای علم علمکشا







شیعه راه علی ام تا جون دارم حیدری ام...

هزاران کاخ در عالم، هزاران قصر مستحکم

جواهرهای دنیایی، هزاران ثروت و درهم

هزاران تن، هزاران سر، هزاران روح در پیکر

هزاران دست، هزاران چشم، هزاران زلف چون عنبر

قسم بر آیه اطهر، قسم بر سوره کوثر

اینهایی که من گفتم نمی ارزد

به یک موی امیرالمومنین حیدر


عید غدیر آمد و دل ها اسیر شد /مست از ولای حیدر و عشق امیر شد

عید غدیر را به مولا صاحب العصر  والزمان تبریک عرض می نماییم

غدیر، بهاى هر چه بهاران، طراوت قطره قطره‏ ى باران عطر دل‏ انگیز

 نعمت ولایت و موهبت هدایت مبارک باد
تصاوير متــــــــــحرک مذهبی




رفتگان برگردند و نیامدگان شتاب کنند! در این نقطه تاریخ و در آبگیر آرزوی رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، آینده اسلام رقم می‏خورد. این آبگیر خشک، مادر دریاهاست و استسقای عشق را چاره‏ای جز غدیر نیست.
اینجا بایستید و آه بکشید و بخندید و پای بکوبید و گریه کنید؛ زندگی فاصله گریه و خنده است و اینجا خنده‏ها و گریه‏های تاریخ رقم می‏خورد.
شادی امروز، آیه‏ای برای فرداست. جشن غدیر، فریاد غربت علی است؛ فریاد حقانیت فاطمه.
اینجا آینده اسلام رقم زده می‏شود.
بشتابید! زود، دیر می‏شود، اگر نفروشید دل را و نخرید ولای علی را، دچار سقیفه می‏شوید.

بشتابید! صدای پای بهار، تا آسمان هفتم پیچیده است.بشتابید! دروازه بهشت اینجا باز می‏شود. بشتابید تا غدیر تمام نشده.

              غدیر، یک تاریخ است؛ تاریخى که ابتدایش مدینه است، میانش کربلا و انتهایش ظهور. 

امروز تنها وارث غدیر حضرت مهدی (علیه السلام) است.

خدایا لذت دیدارش را بر ما ارزانی دار

اللهم عجل لولیک الفرج


از غم غربت تو چشم پر از نم داریم!

شهادت مظلومانه جوانترین شمع هدایت و نهمین بحر کرامت،را به مولایمان حضرت صاحب الزمان تسلیت میگویم!!

سلام بر امام جواد(ع) که 25 سال، خورشید فضیلت را رویاند و شکوفاند و خود

فروزان تر از خورشید تابید و درخشید.

باز هم قافیه ها سوز و نوایی دارد

در این خانه سرشوق گدایی دارد

 

زائرت تا به ابد محو حرم می ماند

دیدن صحن و سرای تو صفایی دارد

 

صاحب جود و سخا و کرمی آقا جان

کاظمینت به خدا حال و هوایی دارد

 

از غم غربت تو چشم پر از نم داریم

هر که مجنون تو شد اشک و بکایی دارد

 

العطش گفتی و قلب همه را سوزاندی

فرد تشنه عملاً سوز صدایی دارد

 

مثل جدت به تو هم آب ندادند، غریب!

روضه ات بوی خوش کرببلایی دارد

 

بال و پرهای کبوتر شده سقف حرمت

روضه ی تو به خدا معجزه هایی دارد

 

حبیب باقرزاده

کاش بشود لایق نوکریِ تک مردِ زمان شوم



چه کسی میداند، که طلوع جمعه ی بعدی را، خواهد دید


یا که در اوج عدالت، یاورش خواهد بود


دگر آدینه از راه رسیدست؛ و من


و من انگار نه انگار که بآز،محروم ام


کاش عاشق بشوم روزی من


عاشق آن گل یاس، گل نرگس، گل ماه


کاش لایق بشوم روزی من


لایق نوکریِ تک مردِ زمان


لایق دیدن یک گل لبخند به لبش


لایـــــــق دیدن یار.

کلب حسینم این افتخارم

خواب دیدم خواب اینكه مرده ام


خواب دیدم خسته و افسرده ام


ادامه نوشته

میلاد شمس الشموس

ولادت امام رضا را به مولانا صاحب العصر و الزمان و شیعیانش تبریک میگویم

 

ذیقعده، تمام قاصدک های خوش خبرش را پرواز داده است.

یازده خورشید را به غروب سرخ نشانده، یازده روز را صبورانه در شب

به انتظار نشسته است.

طاق زیبایی را به هزاران ستاره، آذین بسته، تا آسمان و زمین را در جشن

ولادت خورشید، میهمان کند.

                                    


با نام رضا به سینه ها گل بزنید
با اشك به بارگاه او پل بزنید
فرمود كه هر زمان گرفتار شدید
بر دامن ما دست توسل بزنید

                                 

سلطانی و ما رعیت ملک تو رضاییم / همواره در این سلطنتت جمله گداییم
کی تحفه ی شاهانه به پابوس تو گیریم / ما منتظر تذکره ی کرب و بلاییم . . .

                              

بین الحرمین و یک عالم حرف...

نمیدونم چرا امشب دلم هوای حرم کربلا رو کرده بدجور دلم میخاد الان پیش اقا باشم!!

یادش بخیر پارسال که کربلا رفته بودم شب جمعه ها وقتی میخاستم برم حرم بچه ها داد میزدن:

 چای ابوعلی!! چای ابوعلی!!

اون چاییا واقعا خوردن داشت!!خداییش مست کننده بود!!


سماوری که به بزم حسین می جوشد  

 بخار رحمت آن جرم و خلق می پوشد

حدیث کوثر و تسنیم و سلسبیل مگو   

  بگو حکایت مستی که چای می نوشد

 

حتما قرار شاه و گدا هست يادتان؛

آری همان شبی كه زدم دل به نامتان

کربلا،حرم،ورودی باب السدره المنتهي تان

آقا؛دلم عجيب گرفته برايتان..


آقا جان!

نمی دانم چ گناه ٍ کبیره ای مرتکب شده ام که کیفرش شده این طور بی تابی و پرپر زدن برای صحن و سرای گدا

 پرورتان ...

آقا جان!

من ! یک عدد گدای عاصی  جامانده ی وامانده ی در راه مانده ام ...

آقا جان!

  میشود مرا به کربلایتان دعوت کنید؟؟


بزار مسخره ام کنند اما خاک کف پایت منم...

چه خاک خوشبویی

که انگار می شود بوی کربلا را در آن حس کرد!

بوی بین الحرمین...

بوی گودی قتلگاه...

بوی تل زینبی...

تمام خوشی های دنیا اینجا جمع است...

خوشی که اونایی که مسخره می کنن نمی فهمن...!

:((+:))

شهریور است

 اخرین ماه تابستان !!

روز  های شادی و شور وشعف رو به پایان است

ده روز دیگر تا ماه مهر!!

ده روز دیگر تا شروع کلاس  ها

ده روز دیگر تا ملاقات اساتید عزیز تر از جانمان

ده روز دیگر تا شروع نذر و نیاز های عاجزانه ما

ده روز دیگر تا اغاز دوستی ها

و باز هم

.

.

.

 شــــــیــــــــطـــــــنــــــــت های ما


و در اخر...قدر این روز های باقیمانده را بدانیم،

که زمان چون باد 

میگذرد....


تورو افریدن برای رهبری، منو افریدن برای نوکری

گوش کن ...


چه خوش ترنمی دارد در تپیدن !


نمیتپد ؛


حسین حسین میکند ...